۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه


ميزمطبوعاتی ما، گرد نيست

به پايان مطلب که می رسد، يکدفعه، نفسش می گيرد. احساس می کند که درون دادگاهی نشسته است. با خودش فکر می کند که نکند عنوان مطلب را اشتباهی خوانده باشد. برمی گردد به اول مطلب و می بيند که نه تنها عنوان مطلب، همان " ميز گرد مطبوعاتی" است ، بلکه عکسی هم که در بالای عنوان آمده است، اگر چه ميزش گرد نيست، اما نشان می دهد که مسئول و گرداننده ی آن ميز مطبوعاتی، به همراه ديگر شرکت کنندگان، خيلی دوستانه، کنارهم، پشت يک ميز، رو به کسانی که آنها می بينند و او نمی بيندشان، نشسته اند و لبخند می زنند، اما وقتی که دوباره ، شروع می کند به خواندن مطلب، اين دفعه، نه تنها از گفتگوهای جاری ميان مسئول و گرداننده ی ميز گرد مطبوعاتی، با ديگر شرکت کنندگان، بازهم نفسش می گيرد، بلکه خودش را هم درون دادگاهی می بيند که قاضی آن دادگاه " مسئول و گرداننده ی آن ميز گرد مطبوعاتی" ، در بالای سالن، پشت ميز نشسته است وبقيه ی شرکت کننده گان هم، در سوی مخالف ايشان، در جايگاه متهمان "مجرمان؟! ". با کلافگی، روزنامه را به کناری می گذارد. می خواهد از جايش بلند شود و بزند بيرون از آن دادگاه که دستی خشن، از جائی می آيد و او را با خشونت، سر جای خودش می نشاند و می گويد:
- کجا؟!
- می خواهم بروم بيرون!
- چرا؟!
- اينجا دادگاه است يا ميز گرد؟!
- ميز گرد. مگر نمی بينی؟! ايشان ، مدرس علوم ارتباطات هستند و ايشان هم سخنگوی مدافعان آزادی مطبوعات، و ايشان هم ، سردبير روزنامه ی جهان. همه ی اين خانم ها و آقايان و ديگر شرکت کنندگان، اهالی مطبوعات هستند و دارند با هم، در باره ی آزادی مطبوعات صحبت می کنند. دادگاه يعنی چه؟!
ضربه ای که به سرش می خورد، مستدل تر و قاطع تر ازآن است که جای چون و چرا داشته باشد، بنابراين، فورا می نشيند سر جايش و سر تا پا، گوش می شود، تا به او ثابت کنند که اشتباه می کرده است و اتفاقا، ثابت هم می کنند که اشتباه از او بوده است و دادگاهی در کار نيست و فقط بين شرکت کنندگان ميز گرد، سوء تفاهمی پيش آمده است که دليل آنهم، جو سياست زده ی ما است که تا صدای "آری" و " نه " ای را می شنويم، فکر می کنيم که اين "آری" و آن " نه " ، از نوع همان "آری " ها و "نه " هائی است که ما خيال می کرده ايم و گرنه، اين زندانيان و زندانبانان مطبوعاتی که....
- کدام زندانيان و زندانبانان مطبوعاتی؟!
- حق با شما است. کدام زندانيان؟!
- منظورت ازعلامت سؤال و تعجبی که جلوی کدام زندانيان گذاشته ای چيست؟!
- منظورم اين است که ازسؤال مطرح شده ، به وسيله ی خودم، متعجب شده ام!
- بازکه علامت تعجب گذاشتی؟!
- آخر، وقتی آدم تعجب می کند، آنوقت...
- لازم نيست که علامت تعجب بگذاری. فهميدی؟
- بلی.
- چرا بعد از علامت سؤال بالا، علامت تعجب، نگذاشتی؟
- خودتان گفتيد که لازم نيست علامت تعجب بگذارم.
- گفتم برای خودت، نه برای ما.
- معذرت می خواهم. دست خودم نيست.
- پس، دست کيست؟!
- خسته ام. کلافه ام. چند ماه است که دراينجا هستم و خانواده ام، هيچ خبری از من ندارند و حدود يک هفته هم هست که دارند مرا سين جيم می کنند . نگذاشته اند که حتا، يک لحظه، پلک هايم را، روی هم بگذارم و......
- چه کسی نگذاشته است؟!
- خودم.
- چرا؟!
- چرا چی؟
- چرا نگذاشته ای که بخوابی؟!
- فکر و خيال.
- فکر به چی؟!
- فکر به اينکه چرا بی خود و بی جهت، فکر می کرده ام، ميز گرد مطبوعاتی آنها، چندان هم، گرد نبوده است و.......
- خب! بالاخره، فهميدی که گرد بوده است؟!
- بلی. بعد که خوب نگاه کردم، ديدم که ميزشان، واقعن، گرد بوده است.
- چرا گرد بوده است؟!
- نمی دانم. ديگر مغزم کار نمی کند. خواهش می کنم شما خودتان بفرمائيد که من چه بايد بنويسم.
- بنويس که ميزهای مطبوعاتی ما، گرد نيست!
در حاشيه ی روزنامه می نويسد" ميزهای مطبوعاتی ما، گرد نيست" و از جايش بلند می شود و از دادگاه می زند بيرون تا درهوای آزاد، نفسی بکشد.